شرم ما باد!
از نورالدین همسنگر از نورالدین همسنگر

 "یاد ایامی که با هم همصدا بودیم ما"

از تعصب،از دو رنگی ها جدا بودیم ما

بین ما حرفی ز آیین و نژاد کس نبود

زین طلسم ذلت و خواری رها بودیم ما

در غم بیچاره گان از جان و دل می سوختیم

با گداز شهر دلها آشنا بودیم ما

جایگاه مهر و الفت بود قلب پاک ما

از جهان خودپرستی ها سوا بودیم ما

قول ما راه محبت بود و عشق و آرزو

کی چنین آواره هر سو، هر کجا بودیم ما؟

گلشن رویای ما ویرانۀ خاک وطن

کی ز غم در غربت ماتمسرا بودیم ما

در خیال ما بجز آرامی ملت نبود

کی به فکر ثروت و قصر و سرا بودیم ما

دل ز داغ آتش خشم و قساوتها تهی

درد زخم سینه را هر سو دوا بودیم ما

می زدودیم چهرۀ افسرده را گرد ملال

خفتگانرا نگهت باد صبا بودیم ما

بهر دستگیری ز مردم می تپیدیم روز و شب

هرکی از پا مانده ای را چون عصا بودیم ما

بهر بهروزی اگر غفلت به راه ما نبود

کی بخاک غیر محتاج و گدا بودیم ما

بگذرد، فردای مردم نیز در بی حاصلی

گر بچنگ غارت بیگانه ها بودیم ما

شرم ما این زنده گی بادا که چون آید به سر

یک نفس گر از غم میهن جدا بودیم ما


January 25th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان